......[      AhmadAli    Kargaran        ]......

......[ AhmadAli Kargaran ]......

Artist .environmental art & site spesific installation .Born in Gambroon city. Iran.
......[      AhmadAli    Kargaran        ]......

......[ AhmadAli Kargaran ]......

Artist .environmental art & site spesific installation .Born in Gambroon city. Iran.

درخت طلال | مـــــــــــــراســـــــم احـــضار جـــسد |

مراسم احضار جسد 

 

 

سه شب پیش از این عکس قایقی که از مسیر خصب می آمده از وسط دو تکه می شود ناخدا زنده می ماند و جاشو میهمان دریا

همین شب زمانی که ماه بالا می آمد پشت این درخت صیادان برای صید طلال آمده بودند ساحل شرقی جزیره هرمز .

برای به دام انداختن دسته طلال ها با الواری به بدنه قایقشان می کوبیدند تا صدایش دسته را رم بدهد به طرف تور .

این خیال ، تصور یا واقعیت نجیب که از دور البته صدایش به دهل می مانست حس غریبی را به همراه آورد :

(مراسم احضار جسد در نیمه شب  شرعی با صدای دهل های ناآلوده) 

 



" غلک " عادت  عجیب و ویژه ای داشت ،   وقتی تف می کرد  آب دهانش  را توی کف دستش می انداخت بعد دستش را به دیوار  می کشید و بهم می مالید تا خشک شود بلافاصله هم می گفت: "آب آدم نبایدبه خاک بچسبد ، خاک خاطر خواهش می شود".

دوستی من  و "غلک" هم  به خاطر همین خاطر خواهی اش بود  بعد از عاشق شدنش  "غلک" یک جورایی رمانتیک شد و دنیایش هم کم کم عوض شد ،عصر ها از دریا که بر می گشت می آمد ساعت ها سر کوچه می نشست و با نگاه غمگینی چلیم را روشن می کرد و  دود می فرستاد به هوا،  وقتی هم که  فهمید من خط خوبی دارم با هم بیشتر دوستی کردیم من نامه ها را برایش می نوشتم و کنار هر نامه هم یک نقاشی با خودکار چهار رنگی میکشیدم که غلک برایم از راس الخیمه آورده  بود .  یادم هست یکبار ازم خواست بجای قلب و تیر و چهره نیم رخ یک دختر ، یک دسته ماهی بکشم که توی دریا گم شده اند تقاضای عیبی بود گفتم: ماهی بلدم بکشم ولی گم شدنشان را ، راستش نمی دانم چطوری بکشم !  گفت : زکی ،  ماهی که توی دریا گم نمی شود ! دریا توی ماهی گم می شود !

گفتم : چه شاعرانه غلک ، تو باید هنرمند می شدی نه قاچاقچی .

ولی کار غلک بیشتر از چهار تا طرح و نقاشی روی کاغذ برایم کیف داشت ، این شد که بجای شاعر شدن غلک ،من شدم قاچاقچی !

 

شب آخر قرار بود گوسفند بزنیم ببریم خصب ، دم غروب آمد در خانه گفت : نامه را نوشتی گفتم : بله آمادست ،گفت: با ماهی ها دیگه ؟ گفتم:  بله ایندفعه طلال کشیدم برات  ، یک دسته ماهی طلال به رنگ طلایی  ،طوری  حلقه زده اند دور هم انگار گردبندی هستند برای  "هوری" . نامه را که دید برق از چشمانش بیرون زد گفت وسایلت را جمع کن بپر تا بریم . من هم مثل همیشه تنها وسیله ای که دوست داشتم  همراهم روی دریا ببرم  یک واکمن سونی بود با یک نوار کاست که  رویش نوشته بودم "گلچین 68 " .

پریدم پشت موتور "کاوازاکی" سرخِ غلک و رفتیم  محله چهار باغ ، غلک نرسیده به کوچه " هوری " موتور را خاموش کرد و گفت فرمان را بگیر بعد  رفت پشت پنجره توی کوچه و نامه را انداخت داخل . آهسته گفتم گنوغ اگه نامه را برادرش دید چه ؟ نشست پشت موتور سوویچ را چرخاند وبلند گفت :  "طلال اَدون کجا اشنو  بکن ، طلال نه هر ماهین  ، طلال محشر اکن  "

 

حالا سه روز تمام است که دور جزیره هرموز تا لارک را می چرخیم سه شب است که دم غروب تا کله ی سحر روی قایق داریم دهل می زنیم ، شب اول گفتم یحتمل تنها جایی که ممکن است جسد بالا بیاید سمت چاه تلمبه پشت هرموز است وجب به وجب را گشتیم  فقط چند تا گوسفند باد کرده بود و یکی هم نیمه جان پیدا کردیم، همانجا "بَپ غلک "سرش را برید تا زبان بسته تلف نشود لاشه را هم توی ساحل معدن ول کرد گفت یکی می آید دنبالش  ، لاشه صاحب دارد. شب بعد رفتیم لارک ،   اگر  از سلامَه تا چاه تلمبَه هرموز یک خط بکشی ،خط راست ، همان مسیریست که یحتمل جسد اگر بالا بیاید یا میرود ساحل لارک  یا هرموز زیر محیط زیست . گشتیم خیلی هم گشتیم  آنجا هم نبود . دهل زن ها هر شب می زدند تا شاید صدای دهل هایشان غلک را از ته دریا بالا بیاورد ، شب سوم "بپ غلک" خیلی کلافه بود  ،  دهل زن ها  گفتند: تا تخته نباشد ما دهل نمی زنیم . دیدم بپ غلک گُر گرفت  رفت هوا ،گفتم :خالو تو بشین کاریت نباشه .  شب بود که  سر قایق را چرخاندیم و رفتیم  سمت هرموز  ساحل مورونه ، از اسکله پیاده شدم ، ده دقیقه ای نشد با یک تخته بنگ رسیدم دوباره توی قایق ، گفتم بیا این هم تخته . بار بزن ولی  دهل  هم بزن تا صبح دهل بزن . تا صبح دهل زدند تا خود صبح ولی غلک بالا نیامد .

 

بعد از محله چهار باغ و تحویل نامه در خانه "هوری" یکراست رفتیم خواجه عطا جفت موتور 150 بستیم و  قایق را انداختیم توی آب ،  بارِ رفت، مال قاسم افغانی بود 20 تاگوسفند و یکی تالی جزیرتی . گوسفند ها را که بار زدیم  ، رفتیم  پشت هرموز روبروی سنگ غراب موتورها را  خاموش کردیم ،منتظر ماندیم تا  همه  ی قایق ها آمدند دوازده  تا قایق شدیم بعد همه باهم  گازش را گرفتیم   از بین کوه دو پستان که رد شدیم با خیال راحت رفتیم سمت خصب نه شرطه ای بود  و نه مامور . پیش از طلوع رسیدیم خصب . گوسفندها را خالی کردیم . هوا داشت گرم می شد و روز بالا آمده بود قرار شد برگشت سیگار "ماربارو" بزنیم یک کارتن هم  وینستون مخصوص برای "بپ غلک"  که مصرف دود یکسالش می شد. پیش از ظهر بود که" غلک "گفت : تو بمان توی قایق من می رم زودی برمی گردم ،گفتم: غلک من دست تنها چطو سیگارها را بار بزنم گفت : عطر برای  هوری واجب تر است سیگار دود می شود می رود هوا ، عطر  هوا می شود می رود توی دودمان آدم !

 تشتکم پرید .   حالا واقعن من قاچاقچی بودم و غلک هنرمند .

غروب نشد که  تنهایی به هر زحمتی کارتن ها را بار زدم . غلک هم برگشت با یک  شیشه عطر" فِتنَه" . سرش را باز کرد گفت : بیا بو کن  بزار بره توی دودمانت تا هوا نشدی .

هوا که تاریک شد حرکت کردیم غلک دسته گاز را تا ته چرخاند من هم رفتم سینه قایق طناب را سفت گرفتم . قایق افتاد روی اسکی ، دریا هم خواهر . تا  از مرز عمان  رد شویم خیالمان از شرطه ها راحت بود باد خنک هم توی صورتم بود ، حال خوبی بود برای رویا کردنِ  من .  از توی جیب شلوار کردی ام ، چراغ قوه را در آورم رو به جلو دو تا پشت سر هم چراغ دادم  با همان دست دکمه واگمن را فشار دادم آهنگ اول شروع شد "ام کلثوم" بود  "بعید عَنک بعید عَنک " همین طور جلو رفتیم من و غلک و ام کلثوم ، تا آهنگ رسید به این جا " غَلبنی  غَلبنی  غَلبنی " . کیف آهنگ اینجا بود با آن صدای سوزناک ام کلثوم . سرم را چرخاندم سمت آسمان، هوا تاریک تاریک بود   یکهو از بغل گوشم یک نور سفید کوچک رد شد با صدای اینجوری" ویژگ" بعد  ویژگ بعدی، هی نور پشت نور از جلو  آمدند و به ترتیب خوشایندی از دو طرف سرم رد می شدند ، بعد نوار کاست صدای خالی هوا داد و  آهنگ علی میرشکال شروع شد :

بدور خانه دلبر کشوم آه از دل سردوم     حلالت ناکنوم امشو و هر شو تا دم مرگوم

آخ آخ آخ اینجا آهنگ رفت بالا "عَلَم سَیری علم سیری علم سیری " باسنم را با این آهنگ هماهنگ کردم و داد زدم غلک ببین .علی میرشکال خواند : "الا یا مرحبا بش "، و بی حرکت شدم عین خود غلک توی عروسی . گفتم :" مه هم بلدم سیاه نَکَره" . و با صدای بلند همراه آهنگ  توی هوا داد زدم  "و بهلِش و بالقَمر " . استوووپ

 

 سه تا نور دیگر  رد شد اینبار هر سه تا از سمت راست بود  یکهو سر قایق  با سرعت خورد روی آب . طناب از دستم ول شد واگمن افتاد کف قایق  با علی میرشکال با هم افتادند  .رویم را که برگرداندم دیدم غلک سرش آرام روی پدال  افتاد انگار یکهو خوابش ببرد حالا قایق  وسط آب بی حرکت بود ، پریدم سمت غلک سرش را بالا گرفتم که دیدم رطوبتی کف دستم خزید دست کردم زیر بغلش که بلندش کنم دستم خورد به شیشه ی عطر فتنه،  تکه تکه شده بود رویش را برگرداندم سمت خودم  گفتم :غلک غلک  ، صدای خر خر از سینه اش بیرون زد ، توی هوا  بوی خون و عطر فتنه پیچید  ،  دستم را کشیدم روی گردنش،  دیدم  از زیر شاهرگ گردنش خون بیرون می پرد ، یکجا هم توی دنده اش یکی دیگر هم وسط جناق سینه اش  . هر سه تادرست  و کاری . تیر رد شده بود طوری که یک لحظه نوری از پشت وسط سینه غلک بیرون زد نمی دانم شاید هم نور هوری بود نمی دانم ،غلک را  توی بغل کشیدم خزیدم کف قایق ،  گلف رسید همینطور چند بار چرخید و دور آخر با سرعت پیچید سمت موتور ، کارتن های سیگار چپه شد روی سر ما  ، قایق برگشت ، افتادیم توی آب . چند لحظه ای همه جا سیاه شد شنیدم یکی از بالای آب گفت : بزن بزن ،  رفتم پایین تر ، داشتم دنبال غلک می گشتم با سرعت  چرخیدم چپ راست پایین  ، نبود . نفسم داشت تمام می شد چشمم دوباره سیاهی رفت آخرین کلمه ای که گفتم : غلک .غلک . بلند  ، خیلی بلند و  تمام .

چشم هایم را باز کردم دیدم  از روبرویم انگار یک درخت برعکس افتاده باشد توی آب ،تنه اش زیر آب  و ریشه هایش بیرون زده بود   توی هوا  ، از سر تا ته شاخه هاش هم پر تخم بود  ، تخم طلال، از بالا هم دسته ی ماهی  بود که می پرید پایین . عین باران طلالی که برعکس ببارد .

احمد علی کارگران

جزیره هرموز 1386

جزیره هرموز   بهمن 1386


نظرات 3 + ارسال نظر
اپی دوشنبه 18 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 06:46 ب.ظ http://Api-Nowrozi.blogsky.com

آقای کارگران
تفکر بر انگیز بود.
به همین زودی مطلبی را ارایه خواهم داد که شرح و نقد کارهای شماست.
پایدار بمان!

احسان رضائی سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 11:02 ق.ظ

استاد سلام
مطلبت توی فرهنگستان جنوب عالی و بجا بود

ُُُُُفرشته مرگ چهارشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 12:39 ق.ظ

دست باد در د نکند که صدارا به تلاتم در می اورد امواج الکترو مغناطیسی را به سلولهای گیرنده من می اورد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد